Monday 7 May 2012

موسیو اولاند خطرناک، پل کروگمن و ماجرای کلمه سال



دیکشنری مریام وبستر هر ساله "کلمه سال" را اعلام می کند، و آن لغتی است که بیشترین جستجو ها را در لغتنامه آنلاینش داشته. کلمه سال 2010: ریاضت (austerity)  به معنای دقیق تر: سیاست ریاضت اقتصادی، اعمال تنبیهات چند جانبه و سختگیری بر کشور های بدهکار و از نظر مالی مشکل دار.
         
جای فکر هم دارد: با بروز بحران به شکل فراگیر، پخش و دامنگیر شدن ان در بسیاری کشور ها، سیاستی که به شکلی چشم بسته همیشه توصیه شده همین ریاضت اقتصادی است: کم کردن هزینه های دولتی، ریزش مشاغل و کاستن از پوشش بیمه ای (در عین افزایش سن بازنشستگی یا اخراج اجباری یا کم کردن پوشش بیمه ای برای شهروندان)، بستن بودجه متوازن و سایر قضایای مربوط به مالیات. قبل تر هم در باره نقد استیگلیتز بر این سیاست ها نوشتم. اینکه انتقاد نیز و برنده اش بیشتر متوجه آن است که سیاست های ریاضتی در بهترین حالت سیاست هایی خام، پر هزینه و تست نشده اند و در بد ترین حالت به شدت زیانبار، بر خلاف رشد و آشوب زا. من با ادبیات خودم آنها را باید چیزی شبیه "کشنده، درد آور و احمقانه" خطاب کنم.

نتایج آن را به وضوح در همین دو سال اخیر دیده ایم: بزرگترین تظاهرات خیابانی بر علیه دولت دیوید کامرون در انگلستان به خاطر فشار خرد کننده این گونه سیاست ها (تحمیل شده توسط دولت کامرون)، شورش های فراگیر خیابانی، آشوب و نا امنی در یونان در مقابل سیاست های ریاضتی (تحمیل شده توسط صندوق بین المللی پول)، و اخیرا، اعتراضات به ریزش گسترده مشاغل دولتی در کانادا (دولت لیبرال هارپر). طرفه این که چنین سیاست های شکنجه گر و مخالف رشدی دیگر خریدار ندارد و پادشاه بی لباس مانده است: انتخابات در یونان و فرانسه این را به وضوح نشان داده. در عین حال به شکل خاموشی در انتخابات امریکا هم اثر گذاشته و با اینکه اوباما رییس جمهور دوران بحران بود (با افزایش بیکاری، نرخ سوخت و غیره و غیره) کسی اقبالی به رامنی جمهوری خواه ندارد، بیشتر هم از ترس بریده شدن بیمه درمانی و سیاست های مالی سختگیرانه ای که در جیبش آماده دارد. نکته ساده ای هم دارد: مردم ترجیح می دهند بدهکار بمانند، نزول بدهند، کار کنند و زنده بمانند تا اینکه بیکار شوند، از فرط گرسنگی دست به شورش ببرند و دست آخر از بین آشغال خوردن یا خودکشی مجبور به انتخاب شوند. 





از باخت سارکوزی هم به همین علت خوشحالم، که نشان دهنده ترجیح زندگی بر خیالات کشنده است. آن هم وقتی که نشریه اکونومیست یک هفته مانده به انتخابات این طور می نویسد: "اولاند ادم خطرناکی است. به سارکوزی رای ندهید برای اینکه رییس جمهور خوبی بوده (بلکه هم که نبوده است)، به او رای بدهید چون اولاند هم برای کشور خودش و هم برای جهان خطرناک است". (مقاله: موسیو اولاندخطرناک)

امروز هم مقاله دیگری خواندم در نیویورک تایمز به قلم پل گروگمن: اروپایی های انقلابی. بحث می کند که او هم خوشحال است از این انتخاب و انکه به زودی آلمان با مشکلات خوشحال کننده ای مواجه خواهد شد (چرا که داعیه دار تحمیل اینجور سیاست ها در اروپا، دولت فخیمه انگلا مرکل است). انقدر مقاله را دوست داشتم که چند تکه اش را همین جا باز می نویسم:

"چه مشکلی هست اگر ما برای درمان بیماری نسخه کاهش هزینه ها را بپیچیم؟ یک جواب این است که اطمینان (از کارکرد این سیاست ها) افسانه ای ناموجود است— چرا که شواهد بی اندازه ای در همین دوسال اخیر در دست است که نشان می دهد این ادعا که با بریدن هزینه های دولتی، تولید کننده و  مصرف کنندگان به فعالیت بیشتر تشویق می شوند نا درست است. بریدن هزینه ها در یک اقتصاد بحران زده، صرفا رکود را عمیق تر می کند.

علاوه بر آن، این طور به نظر می رسد که گنجی از پس این رنج نیست. مورد ایرلند را در نظر آورید، کشوری که سیاست های ریاضتی صعب و سختی را چون سربازی حرف گوش کن بر خود هموار کرد تا مورد لطف و مرحمت بازار قرضهای دولتی قرار گیرد. با توجه به باور فراگیر، چنین سیاستی باید نتیجه هم می داد. در حقیقت، اراده به باور مناسب بودن این سیاست ها چنان قوی  است که اعضای برجسته سیاستگذاری اروپایی ادعا می کنند که ریاضت ایرلندی در حقیقت به ثمر نشسته: که اقتصاد ایرلند شکوفا شده است: چیزی که حقیقت ندارد و به وقوع نپیوسته است. "

امیدوارم ظرف دو سه سال آینده نتیجه بریدن دولت فرانسه از دولت المان، بویژه در اعمال یا پذیرش سیاست های ریاضت ملموس باشد و این شکل جدید سیاست گذاری اقتصادی به ثمر بنشیند.  یا به عبارتی تا از پس پرده برون افتد راز.