Monday 14 January 2013

اقتصاد موفقیت، یا راهنمای عملی شانس و تصادف



همیشه برایم دشوار بوده که کتاب در باره موفقیت و کامروایی بخرم. از رقابت و اثبات خویشی خویش گریزان بوده ام. همواره فکر می کرده ام، به غلط یا درست، که زندگی روشهایی برای خود و برای کام جویی دارد که موفقیت طلبی آن را زایل می کند. مطمئن هم نیستم که دقیقا هم چنین باشد. چند سال پیش ویدئویی در تی ای دی دیدم در باره زیبایی شناسی شکست، از الن دو با تن، این هم لینکش. خوشحال بودم که کسانی همچنان هستند که زندگیشان را پای موفق شدن و افزودن بر افتخارات نگذاشته اند: اینکه چیزی  خواستنی فرا تر از فلسفه آنتونی رابینزی غالب هست.

هفته پیش سری به کتاب فروشی زده بودم برای عکس گرفتن از جلد کتابها، مثل همیشه. توضیح آنکه در ایران می رفتم مثل بنی بشر کتاب می خریدم، اینجا از جلدشان عکس می گیرم که شب دانلود کنم چرا که خریدنشان از توانم خارج است. کتابی دیدم با این عنوان: داده پرت- داستانی در باره موفقیت (Outliers: A Story of Success). عجیب بود که چنین کتابی را پنگوئن چاپ کرده بود. آمدم و شب دانلود کردم و چه کتابی!



کتاب نگرشی اقتصادی دارد به موفقیت: چه کسانی چنین خارج از عادت به موفقیت می رسند؟ آیا افسانه هایی مثل استیو جابز یا به طور کلی پسران فقیر با اراده و خود ساخته حقیقت دارد؟ کتاب با تردید به اینها نگاه می کند: دستاورد های فردی ما در کسب موفقیت تا حدود زیادی ربط به محیطی دارد که در آن خواسته یا نا خواسته قرار می گیریم، آدم هایی که از کنارمان می گذرند و به ناگهان زندگیمان را با نفوذ و دوستانشان عوض می کنند، و شانس: شانس به معنای واقعی کلمه. کتاب لیستی از شانس ها را پشت سر هم می چیند: طول عمر به خاطر شانس، قهرمانی هاکی به خاطر شانس، و کلی شانس دیگر. شانس از نظر این کتاب اهمیتی اقتصادی دارد: اگر شانس بیاورید و در ماه ژانویه به دنیا بیایید، احتمال این که قهرمان هاکی بشوید نسبت به متولدین دیگر ماهها به شدت بالاتر است. اگر شانس می آوردید و در شهری خاص در ایالات متحده به دنیا می امدید مانند تمام همشهریهایتان صرفا پس از صد سالگی بر اثر کهولت می مردید، نه بیماری، نه هیچ مشکل بدنی دیگر.

قواعد ما برای تحلیل بزرگی و کامروایی دیگران قواعدی مدلسازی شده و به شدت قاعده مند اند و همین قاعده ها هستند که درک موفقیت بر اساس شانس را دشوار می کنند: اگر کسی می خواهد قهرمان هاکی شود صرفا کافی نیست که بهترین مربی را داشته باشد، به خود ایمان داشته باشد و تمام زندگی تلاش خستگی ناپذیر کند: بلکه همچنین بسیار بهتر است در ژانویه به نیا آمده باشد- به دلیلی ساده: در ماه دسامبر هر سال بچه ها را برای جذب در لیگهای استانی دستچین می کنند. برای موفقیت در هاکی باید از همان اوقات وارد هرم رقابت و آموزش شد. در آن زمان بچه ها می بایست ده سال تمام داشته باشند و نه بیشتر. کسانی که متولد ژانویه اند از همه ده ساله ها در ماه دسامبر درشت جثه تر اند چرا که سن بیشتری دارند و همان چند ماه رشد اضافه باعث می شود که در رقابت اولیه انتخاب شوند، بهترین آموزش ها را ببینند و از استعداد های دیگری که چند ماه کوچکترند سالها جلو بیافتند. لیست شانسها پایانی ندارد. توصیه می کنم این کتاب را بخوانید، کمی سرچ کنید لینک دانلود می آید، و از زندگی سرشار از بالا و پایین، و نه الزاما "در اوج موفقیتتان" بیشتر لذت ببرید.