Wednesday 22 October 2014

افسونگریِ ونه گات

دارم این کتاب را می خوانم، نوانستم درباره اش ننویسم...

ماجرا از اینجا شروع می شود که وینستون مایلز رامفورد و سگش سوار بر سفیه شان وارد یک "کرونو سینکلاستیک اینفاندیبولوم" یا یک " قیف زمانی هم-سطح" می شوند. در نتیجه این اتفاق هم می توانند آینده را عین کف دستشان ببینند و هم این که می توانند انواع حقایقی را که با هم سر ناسازگاری دارند را به طور همزمان درک کنند. در نتیجه این اتفاق همچنین آن ها به صورت امواجی در می آیند که در دوره هایی معین در مکان های مشخصی از منظومه شمسی تبدیل به جرم می شوند: هر 111 روز یک بار روی زمین ظاهر می شوند و بعد از یک ساعت دوباره مثل دود ناپدید می شوند تا 111 روز بعد. همین اوضاع در مریخ هم برایشان حاکم است. همین طور در قمر تایتان و ... این جناب رامفورد برای خودش لشکری در مریخ درست می کند که در اصل شهری است به نام فیبی با کمتر از 80000 نفر جمعیت. تمام سرباز های این ارتش مریخی از زمین دزدیده شده اند. و اینها باید بعد ها به زمین حمله کنند و ممالک مختلفی را تصرف کنند و نابود کنند و به زنجیر بکشند. ولی ماجرا از این پیچیده تر است چرا که پیامبری از کره ای دیگر سال های سال پیش، در حدود 200 هزار سال پیش سفیه اش خراب می شود و روی سطح تایتان می نشیند و مجبور می شود که بماند، ودر عین حال...

کورت ونه گات

یعنی این کورت ونه گات تمام نمی کند تخیل را. کسی که شاهکار سلاخ خانه شماره 5 را نوشته و گهواره گربه را، در این کار (افسونگران تایتان) به حدی از تخیل آزاد و راحتی رسیده که برابری ندارد. همیشه فضا را دوست داشتم. دوست داشتم فضا نورد شوم از بچگی و تمام دوران بچگی تا حتی وقتی به دوره راهنمایی رفتم شغل مورد علاقه ام فضا نوردی بود (یا ستاره شناس البته: چون چه کسی می رود این قدر راه را تا فضا و ما هم در ایران که ناسا نداشتیم). کلی کتاب و عکس داشتم از سیاره ها و ستاره ها و سوپر نووا ها و بشقاب پرنده ها و غیره. ولی حوصله ام با خواندن آیزاک آسیموف یا کتاب های آرتور سی کلارک بسیار سر می رفت. به نظرم هیچ چیز هیچان انگیزی درشان نبود. الان هنوز معتقدم که آنها آدم هایی سرد و بینهایت علمی بودند که امکانات تخیل آزادی را که کانتکس فضا به ایشان می داد را زایل کردند. امکان خیال پردازی بی حصر در دست ایشان به سنگ علمی خشک و سختی بدل شد طوری که هیچ وقت یک کتاب اینها را تمام نکردم. ولی کورت ونه گات. کورت ونه گات. این آلمانی هیچ مرزی نمی شناسد. همه چیز : مواد، روابط، نهاد ها و تعاریف، و حتی اعداد و حتی سالها، موجودات و مواد به کار رفته در آنها: مثل آدم ها و جانشان، جنس سنگ ها و قوطی ها، و تمام چیز های معلق و پا بر جا برایش به شکل دیگری کار می کنند. با قاعده خودش. با قواعدی که در اصل می توانند هر چیزی باشند و هر چیزی در هر جا برایش امکان پذیر است و هر لحظه ممکن است رابطه ای یا ماده ای یا آدمی یا کل جهانی جدید بسازد و این کار را چه زیبا می کند. همیشه همه کتاب ها را با صد سال تنهایی مقایسه می کنم وقتی پای تخیل آمیخته با ریالیسم می افتد: تا همین امسال تنها رمان برابر با آن "شیاطین" بود اثر دوستایفسکی. الان سه کتاب دیگر به آن اضافه شده: سلاخ خانه، گهواره گربه، و افسونگران تایتان. هیچ کدام را هم نمی توانم از لیست خط بزنم. یک چنین چیزی است ونه گات.