Wednesday 16 September 2015

تایی اکسپرس

پایین آفیس یک تایی-اکسپرس هست. غذای تایلندی می فروشد. گاهی ازش چیزی می خرم. چندان کیفیتی هم ندارد همه چیزش خیلی سریع است. ظرف دو دقیقه غذا را توی ظرف سبز رنگ مکعبی به صورت بسته بندی می گذارت جلوت.. داغ داغ! یکی هم همیشه هست که ماهیتابه گودش را روی حرارت می چرخاند. به طور دائم. فکر کنم در روز لا اقل ده ساعت این همین طور دسته ماهیتابه را گرفته و رشته و هویج و آناناس و کلم بروکولی را دور می دهد و سس بهشان می زند. کار مزخرف. مطمئنم از تک تک این نعمات الاهی متنفر شده تا الان. لباسش سیاه است. البته لباس همه کسانی که در تایی اکسپرس کار می کنند سیاه است. تی شرت سیاه یقه دار و شلوار سیاه. همه هم یا چینی اند یا تایلندی یا نمی دانم کجایی، یعنی همه شرقی اند. دست آخر انگلیسی و فرانسه شان هم واقعا مزخرف است. گاهی حتی با حدس و گمان سفارش می دهم، تازه آنکه سفارش می گیرد شاخِ زبان دان های تایی اکسپرس است. و به نظرم جنابِ ماهیتابه ای روزی نیست به پوزیشن کاریِ صندوقدار (که سفارش هم خودش می گیرد) حسادت نکند. شاید هم نه. این ماهیتابه گردان به شکل فاجعه باری انگلیسیش بد است. پسری سی و اندی ساله است. باهاش که حرف می زنی هیچ نمی فهمد. صدا می زند صندوقدار را که بیاید برایش ترجمه کند بعد هم در دو کلمه با نهایت بی حوصلگی جواب می دهد. تند و سریع
دقت کرد ام به هیچ جا نگاه نمی کند. همه اش به ماهیتابه نگاه می کند. توی چشمت یا صورتت، هیچ وقت. سیگاریِ تیری هم هست. صبح که می آیم آفیس  روبروی دکانی که تازه درش را باز کرده اند و صندلی هاش هنوز لنگ در هوا روی میز ها است می نشیند. روی نیمکت توی پیاده رو یا روی دو سه تا صندلی سبزی که جلوی تایی اکسپرس گذاشته اند. می نشیند همین جور برای خودش به ناکجای دور دستی زل می زند و سیگار می کشد. نه می خندد، نه کسی را نگاه می کند، نه موبایل دستش می گیرد. جوانِ سی و اندی ساله ی تایی اکسپرس. مرد سیاه پوشِ همسایه. یا ماشین سیاه پوش دود کنِ بی نگاه....