Monday 28 December 2015

نا برابری بی انتها


این شماره فارن افرز بالکل در باره نابرابری است. چندین مقاله دارد خوب و بد. یکیشان بسیار جالب است  به اسم نابرابری و مدرنیزاسیون. نوشته رانلد انگلهارت. بحث جالبی است. خلاصه اش می شود این:‌ همان طور که تامس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم نشان داده، نابرابری و خاصه حرکت به سوی نابرابر تر شدن در ذات سرمایه داری است. بحث پیکتی آن است که از ابتدای فراگیر شدن سرمایه داری همان اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده، جوامع همیشه در حال نا برابر تر شدن بوده اند. فاصله اندک ثروتمند در راس هرم ثروت با انبوه قرار گرفته در میانه و پایی آن همیشه در حال افزایش بوده. دوره ای استثنایی هر چند در این میان وجود دارد و آن دوره حوالی جنگ اول تا اواخر جنگ دوم است. این دوره، به زعم پیکتی، استثنایی است چون تحت تاثیر شوک های رندم قرار گرفته:‌ جنگ و بحران های اقتصادی که سرمایه را به نابودی می کشند. پس از آن همچنان این نا برابری رشد خواهد کرد همان طور که همیشه این طور بوده. 

یک روبات نوشابه فروش

انگلهارت با ایده کلی پیکتی موافق است:‌ نابرابری همواره رشد می کند و با دید اقتصادی همیشه هم همین طور خواهد بود و بد تر هم خواهد شد. ولی داستانش برای اینکه چرا در آن دوره استثنایی نابرابری کمتر بوده یا حتی در حال کم شدن بوده متفاوت است:‌ برای اینکه قصه اش را درست و راست بگوید همان اول کار می رود به اجداد قدیمی ما در صد ها هزار سال پیش. شکارچی- گردآورنده ها یا آن طور که من می شناسم انسانهای وحشی شکارچی با زندگی گروهی.  در این جامعه نابرابری وجود نداشته چرا که اختلافی در توانایی افراد نبوده است. توانایی اصلی شکار است و همه در شکار تقریبا برابر. قدرت متمرکز سیاسی ای هم نبوده. در قدم بعد جوامع کشاورزی لازم داشته اند که قدرت متمرکز به وجود بیاورند چرا که شهر ها واحد های بزرک انسانی بوده اند که احتیاج به نظم دهندگی دارد. همین است که قدرت سیاسی در طبقه ای تجمیع می شود و این در ذات خود نابرابر اقتصادی را هم به همراه می آورد. به عبارت دیگر، انگلهارت ریشه نابرابری را در تفاوت سطح قدرت سیاسی می بیند. ادامه می دهد. در دوران صنعتی شدن (پس از اتقلاب صنعتی)‌ این فاصله همچنان فزونی یافته چرا که طبقه سرمایه دار قدرت بیشتر پیدا یافت. اتوماتیزه شدن همه کار در دوران مدرن تنها اختلاف قدرت را بد تر می کند:‌ نه تنها کار های کم مهارت جایگاه و معنایشان را از دست داده اند، بلکه کار هایی که نیاز به فرایند های ذهنی پیچیده و تخصص انسانی بالا دارند هم در معرض خطر اند. برنامه هایی درست شده که بسیار بهتر از یک وکلی می تواند به شما مشاوره بدهد. در دنیای فاینانس و سرمایه گذاری هم سیستم های خود تصمیمی گیرنده خیلی از معاملات را توصیه می کنند و خودشان هم به انجام می رسانند. حتی پزشکی هم در این میان مستثنی نیست:‌ برنامه های جدید تشخیص بیماری ها را بسیار اتوماتیزه کرده و چیزی نمانده که کاملا این کار عملی شود. بماند که ربات های جراح هم در راه اند. حاصل اقتصادی این وضع کاملا مشخص است:‌ ثروت تنها در دست اقلیتی بسیار محدود تجمیع خواهد شد. 

تنها در دوران استثنایی میانه قرن بیستم این آگاهی سیاسی طبقه متوسط و پایین است که می تواند به بالا فشار اورد و برابری بیشتری را فراهم کند. مثالها فراوان اند در این دوران. فراگیر شدن مارکسیسم، حساس تر شدن سیاستگزاران روی خواست های طبقه متوسط و فقیر . چرا که اینها دیگر وارد چانه زنی سیاسی شده بودند. ما حصل عینی اش می شود برنامه های رفاه اجتماعی، بیمه همگانی و غیره. ولی این وضع بر می گردد. با تلاش بی وقفه طبقه های بالا دست و شکست ایدئولوژیک چپ ها.  مقاله بحث مفصلی هم دارد در جهت گیری های سیاسی معاصر در این بخش که می گذرم. خلاصه اینه در چشم اندازصرفا اقتصادی امیدی برای خلاصی از این وصع نیست. کم کردن این نابرابری اراده سیاسی می خواهد. که احتمالا با تلاش های اخیر و بحث هایی که می شود، ممکن است به زودی به وجود بیاید. البته من فکر می کنم حاصل این اراده سیاسی که انگلهارت می گوید به طور عینی و عملی همان مالیات جهانی بر ثروت بشود که پیکتی توصیه کرده. کلا ارتباط جالبی بین حوزه های مختلف بوجود آمده بر سر این موضوع.

No comments:

Post a Comment