Saturday 24 December 2011

فلسفه اقتصاد دیگری؟



فلسفه اقتصادی چیزی هست که ما به شدت  این روز ها لازم داریم. نه این که اقتصاد باید چه کنه و چه نباید بکنه تا که تخصیص بهینه از منابع کم یاب صورت بگیره. یا نه اینکه ساحت معنا شناسیش چه جور هست (به پدیده ها چه جور نگاهی داره) به هیچ وجه! من فکر می کنم ما امروز فلسفه ای از اقتصاد می خوایم با دیدی چسبیده به زندگی از اون: چرا که نظام های اقتصادی ما امروز به شکلی باور نکردنی روی تمام لحظه ها، فکر ها و حتی خوابهای ما رسوخ کرده اند. مثلا  زمانی فروید می تونست عقده های کلاسیکی رو از افسانه های یونانی در نهاد نا خود آگاه واکاوی کنه ولی امروز رویای اقتصادی شده، و ناتوانی در مقابل این شکل نظام مند شده حیات، خودش عقده ای و  پدیده ای درونی شده و تازه است.

و این فلسفه تازه اقتصاد به ما شاید بتونه نشون بده که اقتصاد، نه به معنای روشی برای توزیع، بلکه به معنای شکلی برای زندگی چه می تونه باشه. و باید بتونه بیان کنه که این ساحت چطور و با چه روش شناسی ای می تونه شکل گیری حیات های متکثر در خودش رو به ظهور برسونه. من بسیار دوست دارم که این ایده رو ببینم که بارور می شه: زمانی فریدمن آزادی رو "آزادی مصرف" بیان کرد و نظام اقتصادی حیرت انگیزش رو روی دوش های آدام اسمیت بر اون مبنا ساخت. ولی امروزه که اقتصاد و ساحت اقصادی حیات در این حد و انداز با زندگی و لحظه های اون پیوند خورده، می تونیم از همین ساحت برای معنا دادن به شکلی جدید از آزادی استفاده کنیم. و اون می تونه به معنای واقعی، آزادی شکل های زندگی باشه: آزادی انتخاب در به چیزی فکر کردن، چیزی رو تجربه کردن و به هستی هایی پشت کردن. آزادی شکستن، اشتباه کردن و احساس شادمانی و وجد از چیز دیگر. این شاید بتونه یک سیستم تازه باشه برای ما، و شاید تنها یک خواب و خیال دیگه حتی. من ولی... دوست دارم اونقدر کم هوش باشم که فکر کنم این کار شدنی هست... 

No comments:

Post a Comment