Tuesday 3 January 2012

اصلاح نظام مالی جهانی با نبریدن گوشت آنتونیو!

این روز ها، سایت یا روزنامه و مجله ای نیست که از لزوم باز-ساختن نظام اقتصادی ننویسد. در این آشوب، فرصت خوبی هم هست. در همین راستا و شندیدن صدا های فراوان ایده های نو، همین اواخر مقاله ای جالب خواندم در باب بخشش قرض ها در تایمز مالی. و این ایده که بخشی از باز-ساختن اقتصاد ما در بخشش (بعضا اجباری) قرض ها و دیون است. مقاله به شکلی جالبی ریشه این بخشش اجباری را در روایت ها و حکایت های قدیمی هم پیگیری کرده بود و به عنوان یک نمونه زندگی شناسی اقتصادی، این شکل ناگزیر "از بین رفتن" را هم در ساحت بحران های شخصی و هم بحران های اقتصادی-اجتماعی تصویر می کرد.

برای من این یاد آور لحظه ای معروف در "تاجر ونیزی" شکسپیر است: وقتی شایلاک، شکوه کنان و حق بر جانب به سمت آنتونیو می رود تا یک پوند از گوشت تن وی را به عنوان اجرای وثیقه بردارد. ماجرا هم از این قرار است که آنتونیو، تاجر ونیزی، برای دوستی از شایلاک تقاضای وام می کند. شایلاک، نزول خور یهودی، قبول می کند که وامی بدون بهره به وی دهد و وثیقه وام هم، یک پوند از گوشت تن خود آنتونیو قرار داده می شود. امروزه ما البته یاد گرفته ایم که شیوه های "بدنی" تر تنبیه و مجازات را با روشهای روانی- کنترلی و ذهنی تر جایگزین کنیم. مثلا در این حال، می شود جا به جایی "وثیقه ای معادل بخشی از بدن وام گیرنده" را با "از بین رفتن بخشی از اعتبار وام گیرنده" معادل سازی کرد. ایده این چرخش، به خوبی هم نشان می دهد که میزان اهمیت "اعتبار" یک نفر در جهان مالی امروز، به چه میزان است (ضرب المثلی هم هست در امریکا و کانادا که رتبه بندی اعتباری تو رسما همه چیز تو است!)  



پس به نفس افتادن اعتبار (کردیت کرانچ) که از پس بحران دو سال پیش امریکا (وام های کم اعتبار) و بحران دامن گیر و خانمان سوز پول اروپایی پیش آمد، به شکلی معادل کشتاری تمام عیار برای جمع کثیری از اعتبار سوختگان است: بیابانی پر خون از وثیفه های با کارد بریده شده. همین ابعاد وسیع استیصال و لزوم درندگی بی حاصل، در کنار درد فراوان "اجرای کامل تعهدات" آن را نا ممکن می کند. پس من فکر می کنم همین درد متکثر انسانی است که نویسنده مقاله (نا خود آگاه) به آن اشاره می کند: در بحران های پیشین اقتصادی، اجتماعی و فردی، همواره بخشی از بدهی ها بخشوده شده است. من فکر می کنم چون اصولا راه دیگری وجود ندارد، و این تن پاره انسانی هم، جز انتقام جویی و خوار داشتن دیگران، به درد کسی نمی خورد!
(پی نوشت: اثر واقعی فشار "مالی" و شوک های "اقتصادی" را در تحقیقی چند سال پیش می خواندم: به این شکل خلاصه می کرد که مغز، این آسیب های اقتصادی را مثل آسیب ها و جراحات واقعی و فیزیکی درک می کند. لینک مقاله را سعی می کنم پیدا کنم و بگذارم)

(پی نوشت دو: خوشحالم که این نقاط اتصال حیات اقتصادی، به حیات فردی و بویژه، ساحت روان و ناخود آگاه دارد خوب برقرار می شود. کشیدن طرح های آن، و نشان دادن روش شکل گیری این رابطه، در کنار نگاشت نظام روابط این و آن، اخیرا بلکه ساده تر شده است. برای من عجیب است که چرا تا به حال کسی این کار را با جدیت پی نگرفته) 

1 comment: