Friday 22 June 2012

اقتصاد شیاطین


یک مرد واقعی، حتی اگر همه زندگی اش را از دست دهد، نباید خم به ابرو بیاورد. پول باید برای انسان آن چنان خوار باشد که به اکراه بخواهد برای آن به خودش زحمتی بدهد
-         فیودور داستایوفسکی

یک کنشگر اقتصادی چه موجودی است و چگونه می توان آن را تحلیل کرد؟ ویژگی ها و خصوصیت های آن چیستند؟ چه ترجیحاتی دارد؟ با چه چیزی خوشحال می شود و با په چیزی ناراحت؟ و دست آخر، چگونه تصمیم می گیر؟ جواب اقتصاد امروزی ما به این پرسش ها چندان هاله و ابهامی ندارد:  ابزار برای تحلیل کنشگر اقتصادی (economic agent) ریاضیات است، او تصمیم گیری منطقی است  و انتظارات منطقی (rational expectations) دارد، از "مصرف" لذت می برد یا به عبارت دقیق تر، مطلوبیت کسب می کند، و تصمیم گیری او بر مبنای شناخت محیط، اطلاعات و هزینه و فایده است. این الفبای کار است. در نگاه اول، و در هر کلاس اقتصاد ابتدایی ای، این پیش فرض ها بدیهی تلقی می شوند. ولی من در اینجا قصد دارم دو سوال بپرسم: آیا واقعا این فرض ها بدیهی اند؟ دوم این که آیا این فرض ها لازم اند؟ (بویژه برای ساده سازی و امکان مدلسازی، آیا این ها تنها دسته ای از فروض هستند که مدلهای ما را ساده و قابل اجرا می کنند؟)

از این استفهام انکاری خودم ناراضی ام چون خواننده را در موضع قرار می دهد: زنگ آن این طور است که جواب من "نه" باید باشد ولی الزاما همه موافق نخواهند بود. اینجا قصد جواب سرراست دادن ندارم. بیشتر درگیر آن ام این مدت که چه کسانی به کنش های فردی یا جمعی انسان، و باز نمایی آن فکر کرده اند؟ چه کسانی انسان را و کنش اجتماعی آن را به بهترین شکل بیان کرده اند و درک ما از پدیده انسانی و رفتار انسانی تا چه میزان کامل است؟ در یک کلام، چه روشهای دیگری برای درکِ از فاصله ی شخص هست، غیر از این فروض بالا که من نمی دانم از کجا آمده اند و این همه ریشه دوانده اند. 




هر چه فکر کردم، کسی بهتر از داستایوفسکی به ذهنم نرسید. آیا مدل های متعدد داستایوفسکی از شخصیت ها و رفتار انسانی می تواند به مدلهای اقتصادی ما کمک کند؟ فکر می کنم جواب این یکی، با اندکی احتیاط، مثبت باشد. داستایوفسکی برای من بزرگترین استاد واکاوی روان و کنش انسان است. آن قدر شخصیت ها در رمانهاش زنده اند که خواندن شان درگیری هر روزه ای می شود با شخصیت های خیالیِ بسیار واقعی- در مدتی که درگیر خواندن کتابهاش می شوی هیچ خلاصی از ارواح لای صفحات نداری- و من فکر می کنم آنها، خواه نا خواه، بخشی از زندگی تو خواهند شد. بماند که شخصیتهاش هم بیشتر ماخولیا زده، پریشان احوال، توطئه چی، دائم الخمر، بازنده، و به طور کلی، حاشیه نشینان و رانده شدگان زندگی صاف و صیقل خورده مدرن اند- در مقابل تولستوی که عظمت و شکوه طبقه اشراف روس را می نوشت. همین است که مرا به فکر وا می دارد: شخصیت پیچیده انسانی با ترجیحات پیچیده و متنوع و اشتباهات، نقصان و فراموشی پایان ناپذیر در کنار میل به خود-ویرانگری، تباهی، کژ اندیشی و آشوب و خرابکاری معنی می دهد. این کنشگر کجاست؟ آیا ساحت حیات کنشگر اقتصادی از انسان عادی جداست؟ آیا او از سیاره ای دیگر آمده؟ چطور او همه چیز را می داند و چطور می تواند هر روز تصمیمات درست بگیرد؟ برای من، شخصا، ایجنت اقتصادی خواب و خیال است، و ترجیحاتش در بهترین حالت اسباب زحمت، حیرت و سرگرمی.

برای همین است که مطمئن نیست مدل هایی که بر هم ساخته ساده یا پیچیده بر مبنای کنشگر اقتصادی متعارف اند، هیچ وقت از چالش معما ها (puzzles) رهایی یابند. معما هایی که برای حل شدنشان همه کار کرده ایم جز به چالش کشیدن اصل موضوع. البته این اواخر نقد های جالبی طرح شده اند: برای مثال طرح شده که مصرف خود به تنهایی واجد مطلوبیت نیست، بلکه انتخاب در مصرف می تواند به سطح مطلوبیت بیافزاید. برای مثال: اگر فردی از خوردن یک سیب چند واحد مطلوبیت کسب کند در حالی که همان سیب تنها انتخابش باشد، مطلوبیت کمتری عایدش خواهد شد تا حالتی که در آن بین یک سیب و پرتقال حق انتخاب داشته باشد و از این میان سیب را برگزیند. یا برای مثال، پرسش نوی هست که آیا مطلوبیت الزاما همان شادی است؟ و آیا روشهای اندازه گیری مطلوبیت، شادی فرد را الزاما اندازه گیری می کنند؟

من چند فکر دیگر هم دارم: همه از خوردن سیب لذت می برند ولی چیز های دیگری هست که نه بعضا قیمت دارند و نه تجربه مصرفشان به شکلل عرفی قابل اندازه گیری است: برای مثال خواندن کتابی که از کتاب خانه به امانت گرفته شده، یا گوش کردن به موزیکی در یک کنسرت مجانی، یا چیز هایی از این دست. مثال را می توان کمی به جلو تر هم راند: مطلوبیتهایی که از تنبلی، بیکارگی، روان پریشی و وا دادن به توهمات و خیالات حاصل می شود، در کنار مطلوبیت/ لذت از جرم و جنایت و تبه کاری. مساله این جا ست که این ها راهی به ساحت پاک و قدسی کنشگر اقتصادی لای کتابها ندارند. نه برادران کارامازوف اینجایند، نه از پیتر الکساندروویچ میوسف خبری هست و نه شاتوف، کیریلف یا واروارا پترونا-- و بسیاری دیگران دوست داشتنی و اشتباه-کننده. واقعا چه اقتصاد جادوین و عجیب و غریبی بشود آن که اینها توش باشند! ولی جیزی که از آن مطمئنم: اگر چنین مدلی داشتیم ساحت دانش اقتصاد به ساحت زندگی حقیقی- چیزی که از دل آن بر آمده- بسیار نزدیکتر می شد.

--
پی نوشت: همه شخصیت ها در پاراگراف آخر متعلق به رمان شیاطین داستایوفسکی اند، جز برادران کارامازوف که طبعا متعلق به رمان برادران کارامازوف این نویسنده است. عنوان مقاله هم از عنوان رمان شیاطین گرفته شده.

1 comment:

  1. Very nice essay, about the multiple-choices: you might have seen this one "The paradox of choice". Here is the TED video

    http://www.ted.com/talks/barry_schwartz_on_the_paradox_of_choice.html

    Also about the heterogeneity, we simply used to use an arrogant rational person known as "representative agent". There are simple counter-example showing that without this assumption, easily general equilibrium does not hold. And what we are supposed to do then ???

    ReplyDelete