Friday 6 July 2012

موجودیت های احتمالی



"اگر ببینم باور می کنم" یا "دیدن همان باور کردن است" یا "تا نبینم باور نمی کنم"، جمله معروفی است. روایت های مختلفی در باره آن وجود دارد در این که چه کسی اول آن را گفته. جایی می خواندم که اصالتا مربوط به موقعی است که ابراهیم نبی از خدا می خواهد که به او زنده شدن مردگان را نشان بدهد و در در جواب این پرسش که "مگر باور نداری" این را می گوید. جای دیگری می خواندم که این متعلق به توماس قدیس است در مکالمه ای با مسیح. این را نوشتم چون این اواخر اتفاقی افتاده که از جنس دیدن نیست ولی در عین حال موجودیتی را نشان می دهد و "بودن" آن موجودیت برای ما، مستلزم باوری "احتمالی" و "آماری" است: همان کشف بوزون هیگز.

بوزون هیگز هر چه باشد، موجودیتی نظریه ای و احتمالی است و اساسی خارج از چارچوب "نظریه استاندارد فیزیک" ندارد. کشف آن هم، و اعلام پر سر و صدای کشف آن، به خاطر اعتماد به "پنج انحراف میانگین از شش انحراف میانگین" است، نه مشاهده، نه دیدن، نه "برخوردی قطعی" و الی آخر. صرفا "احتمالی بالا". در نتیجه این موجود، این ذره و این هستی تازه، بیشتر از آنکه چیزی صلب و سفت باشد، و به بجای اینکه بتوانیم آن را داشته ای همیشگی قلمداد کنیم، چیزی محو و راز آلود و اتفاقی است. شبیه خیالی که تجسدی نصف و نیمه یافته باشد: ابری مات و معلق.




موجودیت های اقتصادی ولی، بسیار از این دست اند: اغلب روابط موجودیت های احتمالی و نظریه ای اند. هیچ زمین سفتی آن ها را به هم وصل نمی کند و هر آن این احتمال وجود دارد که رابطه ای از بین برود و رابطه دیگری جای آن را بگیرد. و حتی بد تر از آن: در این علم نه نظریه استانداردی وجود دارد که "همه چیز " را توضیح دهد (بر خلاف فیزیک یا زیست شناسی تکاملی) و نا "ابر نظریه ای" که سایر نظریه ها را به هم بچسباند و در چارچوب واحدی ارائه کند. به عبارت دیگر ما "نظریه فایننس" و یا "نظریه اقتصاد" نداریم، بلکه بیشتر جدال بی امان و تمام نشدنی جنگلی از نظریه های جور وا جور وجود دارد که بی امان و خستگی ناپذیر جولان می دهند و بر سر و کول هم می کوبند.

تمام می کنم: ما نمی توانیم هیچ چیز را از این میان ببینیم و هیچ اعتمادی هم وجود ندارد. همان طور که اوژن فاما می گوید، حتی هیچ چیز را (در بازار) به درستی نمی توانیم پیش بینی کنیم. هیچ وقتی بیش از وا دادن به اعداد و ارقام توده وار، و غیر قابل پیش بینی بازار راهی نداریم. ما حتی اعتماد کمی داریم که کنش هایمان و تصمیم گیری های اقتصادی مان اثراتی مطابق میلیمان بگذارند (مثالش همین تصمیم پریروز اتحادیه اروپا، چین و دانمارک و انگلیس در کاهش نرخ بهره به امید نشانه مثبت به اقتصاد، و در شگفتی: کله کردن اغلب شاخص ها). ما در عالم فایتانس و اقتصاد مانند افرادی کور هستیم که با پرتاب تاس در شب تار، مسیرشان را روی نقشه ای مخدوش و نادرست پیدا می کنند. تا همین حد ولی، شگفتی آور و تحسین بر انگیز است که به اینجا رسیده ایم!

این برای من شگفتی زا است و این شگفتی از دو حالت خارج نیست: یا انسان دیگر نیازی به "دیدن" ندارد و یاد گرفته در دریای تاریک و پر بیم موج احتمالات و عدم قطعیت ها راهش را به پیش ببرد، یا اینکه زبان دیگری از جهان روی نموده: زبان احتمالات، توزیع های متنوع و پدیده های اتفاقی. و ما آن را تا اندازه ای به چنگ آورده ایم. نقطه اوج آن همین ذره بزرگوار هیگز بوزون، نقطه اوج آن همان "تفوق اتفاقی"

-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت: اگر ببینم باور می کنم: seeing is believing
اوژن فاما، پدر فایننس مدرن است
تفوق اتفاقی ترجمه من در آورد خود من است از    stochastic dominance  سر خواننده را درد نمی آورم با توضیحش، توی ویکیپدیا هست. 
تصویر: همان نقاشی معروف میکلانژ در سقف کلیسای سیستین

No comments:

Post a Comment