Wednesday 11 July 2012

بیابان بود و تابستان

جفرافیا چه میزان بر زندگی ما اثر گذار است؟ و ما تا چه میزان موجودی انسانی هستیم و تا چه میزان تنها محیط اطرافمان را در جبری به خون و استخوان بافته شده نشان می دهیم؟ این سوالات بیشتر از آنکه سوالاتی فلسفی باشند، سوالاتی عملی و چسبیده به زندگی اقتصادی ما اند: چرا کشور های گرمسیری توسعه نیافته تر اند، ساکنانشان طول عمر کمتری دارند، و ثبات اجتماعیشان همواره پایین تر است؟


در کتاب "ثروت و فقر ملل" که دایره المعارفی است از اقتصاد جهانی، تاریخ انسان و حیات اجتماعیش، فصل اول با تاخت و تاز به جغرافی گرایان شروع می شود. نویسنده استدلال می کند که جبر جغرافیایی و قهر گرایی قاره ای- غیر قاره ای (منظور از قاره همان اروپا ست) مفهومی سراسر بحران زده و بی اساس است. ولی تا به آخر فصل که می رسد همه ورق برگشته است: گرما یعنی هجوم انواع و اقسام حیوانات و جک و جانور، حشرات خطرناک و بیماریهای واگیر دار. گرما محیط رشدی است برای رشد همه نوع جانور، جز انسان. میکروب های فراوان، مالاریا، کوری های انگلی در کنار گسترش راحت وبا و حصبه و طاعون و هزار و یک جور درد و مرض کشنده دیگر. ایران خودمان هم از ابن بلایا دور که نبوده هیچ، جامعه ای ایده آل بوده برای امراض و عواقب خرد کننده این امراض. احمد سیف در کتاب "قرن گمشده" که تاریخ اقتصادی ایران است در قرن نوزدهم، وضع تلخ، دهشت بار، بیماری زده و مرگ اندود ایران را چون پرده ای  کامل پیش رو می گذارد: تقریبا سالی نیست که شهر های ایران گرفتار طاعون و وبا نشوند. خشکسالی همواره غزلسرای بی رقیب جو ایران است. کشته های سالانه اغلب از صد ها هزار بالا می زند، با لحاظ جمعیت اندک ایران آن زمان. آب هم کم بوده و شستن جسد مردگان در رودخانه  و انتقال میکروب از طریق آب، برای شهر پایین رود قتل عام به راه می انداخته. سایه قحطی و بیماری فراگیر، اگر برای هر چیزی فرصت بگذارد، برای دانش اندوزی، رشد، و بال گرفتن اقتصاد و پویایی جامعه مجالی نمی نهد.





این وضع معادل همان دوران تاریخی شروع طلایی اروپا است: آغاز انقلاب صنعتی در انگلستان و تسری آن به تمام اروپا که حساب ما را برای سالها از هم جدا کرد. نمی خواهم ادامه بدهم از این دست. ولی انگار که جبر جغرافیایی، هر چند این اواخر در اثر فناوری و اختراع وسایل خنک کننده و مهم تر از همه دانش پزشکی (همین ببر های شرقی مالزی و اندونزی و سنگاپور دوره های فشرده ای از مالاریا زدایی داشتند، وگرنه تصویر همان بود که در تمام مناطق مرطوب افریقا هست) کم اثر شده، مسئولیت عقب افتادگی بسیاری ملل را به گردن می کشد: بویژه خاور میانه همیشه خشک، افریقای همیشه گرسنه، و استوای داغ و خطرناک!


پیشرفتهای اقتصادی در مناطق گرم حاصل نشده جز با تلاشی کمر شکن، یا ابداع دستگاه های پیچیده خنک کننده که خود به گرمای هوا می افزایند و بسیار هزینه زایند. همه در مناطق گرمسیر مجبور اند که ظهر را در حانه بمانند و همین منجر شده به ابداع قیلوله افتخار آمیز! در زمان کمپانی هند شرقی، هندی ها مثالی داشته اند به این مضمون که وسط ظهر فقط سگها بیرون می روند و انگلیسیها. گرما... و گرما و باز هم گرما... باید بگویم که در تمام زندگیم از هیچ چیز به اندازه گرما حس گریز و تنفر نداشته ام: در همین مونترآل هم سرمای منفی چهل درجه را به مراتب به گرمای مثبت سی و اندی درجه اش ترجیح می دهم. گرما و دردی که از ان بر آمده، دو سوی خط استوا را تا کیلومتر ها از پیشرفت و تمدن دور نگه داشته است و همه چیز را به شکلی ناگزیر به عقب انداخته. ما هم برای خود، نمایندگانی از این داغی ایم و از آن زمین سوخته. 


_____
عنوان مقاله را از این شعر سعدی گرفته ام که:
"به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم، بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا"
عنوان تصویر: تابستان داغ، نمی دانم اثر چی کسی است.

1 comment: