Monday 23 July 2012

بانکستر ها



این روز ها خیلی ها فکر می کنند که اعتماد ما به سیستم بانکی از بین رفته چون بانکها هر کاری دلشان بخواهد می کنند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. شروعش بزرگ این از دست رفتن اعتماد بحران بانکی سال 2008 بود که نشان داد چه مقدار آسان گیری و خرابکاری و بی اخلاقی می تواند توی یک سیستم موج بزند. همان شد که خیلی بانکدار ها پشت میله های زندان رفتند و خیلی ها هم که اصالتا بانکدار نبودند (مدیران هج فاند ها، دلال های بیمه، معامله گران سهام) و از عنوان "بانکدار" خوششان می آمد (یا مردم فکر می کردند که بانکدارند) لجن مالی مضاعفی بر این حرفه و عنوان روا داشتند.

این اواخر هم که نگاه می کنیم هیچ تمامی ندارد: بانک بارکلیز لندن در کنار چندین و چند بانک دیگر نرخ لایبور (نرخ قرض دهی بین بانکی) را دستکاری کرده اند، بانک اچ اس بی سی متهم به پول شویی برای کارتل های مواد مخدر است (و در عین حال آن را قبول هم کرده)، بانکیا (بزرگترین بانک اسپانیا) همین الان تحت تحقیقات بسیار جدی است برای مجموعه بزرگی از تخلفات و از همین دست که ادامه بدهی ته ندارد. همین است که اصطلاح "بانکستر" دارد رایج می شود: مشتقی از "گانگستر" : این بار، برخلاف فیلم های وسترن که در آن گانگستر به بانک ها دستبرد می زد، بانک ها خود به غارت و چپاول مردم می پردازند.




ولی آیا حقیقتا چنین است؟ آیا بانک ها هر کاری دلشان می خواسته کرده اند و دولت مکرم امریکا ( و سایر دول) پول بی زبان مالیات دهندگان را گرفته اند و در دهان گشاد و سیری نا پذیر آنها ریخته اند از ترس این که مبادا (با سقوط این غول های اقتصادی) کل اقتصاد مملکت فلج شود؟ و آیا این ها مشتی کلاش مفت خور بوده اند؟ پاسخ من: نه چندان.
بانک ها، و فکر می کنم باید به یاد خیلی ها بیاوریم، موجودیت دهندگان به رشد اقصادی امروز ما یند. استیگلیتز در بررسی شکل رشد "کره جنوبی" می نویسد که بزرگترین نقطه قوت کره داشتن سیستم بانکی بسیار قوی بود که می توانست با هزینه ای کم، سرمایه لازم را برای تولید و توسعه صنعتی فراهم کند. در اروپا و امریکا هم اوضاع همین است: بخش بزرگی از رشد و شکوفایی مرهون همین بانکهای بزرگ است و فعالیت دقیق و منظمشان. تعداد بانکهایی که درگیر رسوایی اند، از سوی دیگر، بسیار کم است، و نظارت بر آن ها- البته با اشک و آه و نبرد و فحاشی فراوان- در حال فزونی است: یعنی تخلفات بانکی قابل پیش گیری اند. از سوی دیگر دولت همه بانک ها را از ورطه ور شکستگی نجات نمی دهد. لیست بلند بالایی از بانکها ورشکسته فقط در طول بحران 2008 وجود دارد که بالغ بر 400 بانک می شود: یعنی در طول بحران هر هفته دو بانک  در امریکا ورشکسته شده اند.

امروزه تلاشهایی وجود دارد برای پیش آوردن یک شبیه سازی نا میزان: آنکه صنعت مالی امروز مثل صنعت معدن دوران انقلاب صنعتی در حال نابود کردن انسان ها ست: در "فیلسوفان جهانی" که کتابی است بیشتر در باره تاریخ انقلاب صنعتی می نویسد که کودکان ده ساله را (این معدن داران) وادار به روزانه بیست ساعت کار در معادن می کردند. تنبیه و شکنجه فراوان بود. از گوش اویزان کردن، به شلاق بستن، بریدن اعضای بدن، داغ کردن و دست آخر در هنگام شب در میان کثافت و روغن و آلودگی خواباندن. بانکداری ما چندان میزان نیست و اصلاحات بسیاری می خواهد، ولی هر چه باشد، وجودش ما را از چنین کابوس هایی رهانیده...


--
تصویر: دو نفر سمت چپی بن برنانکی رییس کنونی فدرال رزرو و راجر گرینسپن، رییس سابق آن

No comments:

Post a Comment